arsamarsam، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

آرسام عشق مامان آرزو و بابا مازیار

تابستان و پاییز

1396/7/9 15:57
نویسنده : مامان آرزو
68 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خنک من به جوجوشیطونم.

پسر گلم خلاصه تابستون اومد و رفتیم تهران چند روز خونه عمه اکرم بودیم تا از امریکا بیان و بعد رفتیم خونه

خاله سیمین.اونجا 16 تیر ماه برات تولد گرفتیم. دوستای مدرسه من و بچه هاشون.خیلی خوب بود و لذت بردیم.یه تولدم عکه آزاده خونشون گرفت و همه عمه هات بودن

بعد چندروزبرگشتیم شمال و مرداد تولد آدرینا جونم بود.که تو خیلی اذیتش میکنی.

اواخر مردادم برای یکماه رفتیم تبریز.تا 26 شهریور موندیم.6 شهریور مومو عمل زانوکردم3روز بیمارستان بود.پشت در اتاق عمل تنها اشک ریختم.تو آدرینا بوبو و عمه ناهید و سالار دلارا هم تو حیاط بیماستان بودین.بعد شسهند اوردیمش و کلی عیادت کننده.چند روز بعدش دایی اینا و بعد خاله الناز اینا اومدن که بریم وان ترکیه.ما از لب مرز برگشتیم چون حال من بد شد اما اونا رفتن.ماهم یروز رفتیم ارومیه گردی و یروزبا دایی اینا و خاله الناز اینا جلفا و تبریز گردی.در نهایت 26 شهریور برگشتیم و دلم موند پیش مامان بابام.

آدرینا جون هم رفت کلاس اول و الان هرروز صبح میره و منو تو تنها میمونیم با الناز و آریا.خلاصه کلی دوست داریم چون خیلی شیرینی و کلی هم با نمک

راستی اوایل تیر که تهران بودیم کلا جیش رو گفتی و تاالان هم اذیتی نداشتی ممنونم پسرم.

عاشقتیییییم

پسندها (1)

نظرات (0)